نتایج جستجو برای عبارت :

درد ما از خودمان است

در انتخاب رشته قبل از هر چیز لازم است انگیزه واقعی خود را از این که میخواهید ادامه تحصیل دهیم مشخص کنیم.
برای این کار باید مواظب باشیم تا خودمان را گول نزنیم  یعنی با خودمان خیلی روراست باشیم چراکه ما با شناخت واقعی انگیزه خود می‌خواهیم سرنوشت زندگی خودمان را رقم بزنید اما چگونه می توانیم انگیزه خود را مشخص کنیم؟
معمولاً مهمترین چیزی که می تواند انگیزه ما را مشخص کند طرح این سوالات  و پاسخ واقعی ما به این سوال است مثلاً اینکه از خودمان بپرس
تصور ما از خدا، انسانی است مثل خودمان. با همین محدودیت‌ها، مشکلات، نقص‌ها و ناتوانی‌ها و کمبودها. نه حتی انسان موفق‌تر، ثروتمندتر و قدرتمندتری. یعنی این طوری است که چون ما باید برای رسیدن به هدف الف، از پیچ‌ها و بلندی‌ها و تاریکی‌هایی بگذریم که برایمان سخت به نظر می‌رسد، خدا هم برای رسیدن به این هدف، دقیقا باید از همین مسیر رد شود و برای او هم به همین اندازه سخت است؛ پس ناتوان است و لاجرم یکی است شبیه خودمان و دلیلی برای اعتماد یا علاقهٔ
بعضی از ما آدمها عادت کرده ایم که مدام سوزن به خودمان بزنیم، هر بار جیغی بکشیم و با خودمان این طور تصور کنیم که لابد جایی که نشسته ایم بد است. غافل از اینکه تا عادتمان را کنار نگذاریم هر جای دیگری هم که بنشینیم چیزی نگذشته صدای آخمان بلند می شود.
برای حفظ آرامش درونی باید خودمان باشیم و نقاب هایی که به صورتمان زده ایم را برداریم.
در بسیاری از مواقع با رخ دادن یک اتفاق ناگهانی، خودمان را گم می کنیم و آنقدر استرس و نگرانی را به درونمان راه می دهیم که هیچ فردی با هیچ راهی نمی تواند کمکمان کند.
یکی از واقعیت های زندگی که باید آن را بپذیریم همین تنهایی هایمان می باشد.
دغدغه و مشکلاتی که خودمان به تنهایی آن ها را به دوش می کشیم و آن قدر سنگینی بار آن ها آزارمان می دهد که خسته و کلافه روزهایمان
من، من نوعی، همه ما غم و غصه‌هایی داریم، مشکلات و گرفتاری و خلاهایی داریم که هرروز به تنهایی یا حداقل در فضای کوچکتر مثلا خانواده با آن دست و پنجه نرم میکنیم. انسانیم چدن که نیستیم، این همه مشکلات و فشارهای اقتصادی و ناامیدی و ترس و تردید در عنفوان جوانی داریم تحمّل میکنیم، خدا نکند بیماری یا فقدان عزیزی هم رخ دهد... انسانیم، برای خودمان هم درد مستقیم نباشد میبینیم، حرص میخوریم، درد دیگری را بر روی دردهای خودمان احساس میکنیم... حالا شما نگاه
میخواهم ویروسی دست ساز ،به وجود آورم
بر عکس کرونا
روح
روان
احساس 
را مورد هدف قرار دهد
مجبورمان کند
مواظب روحمان باشیم 
احساسمان را مراقبت کنیم
هر روز با قربان صدقه رفتن، و دوستت دارم گفتن به خودمان وجودمان را ضد عفونی کرده و جلا دهیم..
دُز محبت به خودمان  هر چه بیشتر باشد بهتر.اینطور خطر کمتر تهدیدمان میکند
این ویروس دشمن بی احترامی به خودمان است
دشمن اینکه بفهمد قدر خودمان را نمیدانیم یا چپ به خودمان نگاه کرده ایم.
بر اساس این ویروس هیچ کس
همه بازیچه شدیم و همگی بازیگربر خودی دشمن و بر دشمن خود یاریگرشده بیگانه خودی ، هرکه خودی بیگانهداده ترس از تو مرا ، از من و تو آن دیگرکرده اند حیثیت مام وطن را تاراجاف به آنان که ز دشمن شده ما را بدتراز بد حادثه در دام بلا افتادیمغیرِ تدبیر و خرد نیست نجات از این شر درد ما از خودمان است نه از بیگانهبارالها بکن اوضاع زمان را بهتر .https://t.me/ahmadyazdanypoem
شاید خودمان مقصر این وضع شدیم
اگر شاکر بودیم« لأزیدَنّکُم» آیه قران هست، یعنی خدا هم نعمتها را فراوان میکرد
ناشکری کردیم و قدر ندانستیم
زیارت ممنون، صله رحم ممنوع، رو بوسی و حتی دست دادن با کسیکه بهشت زیر پای اوست هم ممنون....
خدایا  ما را به خودمان وا مگذار.....
 یک توصیه این است که هم دستگاه‌های مدیریتی، هم اساتید، در داخل دانشگاه‌ها خودباوری را ترویج کنید. جوانی که تحت تربیت و تحت آموزش و تعلیم شماست، باید به خود اعتماد داشته باشد. بحثِ این نیست که شخصی به خودش اعتماد دارد، بحثِ این است که ما به خصال ملی خودمان، به امکانات ملی خودمان، به ذخائر فرهنگی خودمان، یک اعتماد به نفس عمومی داشته باشیم که به آن گفتیم اعتماد به نفس ملی - این حالت بایست در یکایک جوان‌های ما بروز پیدا کند؛ یعنی جوان ما وقتی ک
میگفت: من اصلا تا حالا توی عمرم وضو نگرفتم. بلد هم نیستم!
گفتم: پس بفرمایید اینهمه ما دیده ایم که به نماز می ایستید، بدون وضو بوده است؟
گفت: نه جوان. من نماز هر سه وقت را با غسل جنابت میخوانم. تا حالا هم نماز قضا نداشته ام...
 
+ما از اسلام، هیچ نمیدانم. هیچ! با این کارها خودمان را مسخره کرده ایم. بیخود خودمان را در معرض تلف قرار داده ایم. 
اصلا دچار پوچی شده ام. میخواهم مغزم را از کله ام دربیاورم و پرتش کنم جلوی سگ!
ما دچار نوعی اسکیزوفرنی پارانوید هستیم
نه از آن نوع که صدای اضافه بشنویم یا چیز اضافه ای ببینیم یا لمس کنیم 
ما خودمان را دچار اسکیزوفرنی میکنیم
در دنیای اسکیزوفرنی زندگی میکنیم و به خیال خودمان بزرگ و مهم میشیم
به خیال خودمان کارهای بزرگ می کنیم و بی هیچ مشکلی در آن دنیا پیش می رویم
اما وای به حال روزی که دیواری در دنیای واقعی باشد که در دنیای ما وجود ندارد
وقتی به ان دیوار بخوریم دیگر راهی برای مقابله نمیابیم چرا که دیوار را در دنیای خود ن
واقعیت این است
که اگر در زندگیتان اشتباه نمی کنید مطمئن باشید که جز مردگانید در غیر اینصورت
شما زنده اید و اشتباه هم میکنید مهم اشتباه کردن یا نکردن شما نیست مهم رفتار ما
بعد از یک اشتباه است اول از همه عبرت و درس مربوط به آن اشتباه رو بگیریم و با
خودمان مهربانتر باشیم و خودمان را ببخشیم و در آخر در کمال پر رویی اشتباه را
فراموش کنید گویی که اصلا آن را انجام نداده اید و بدانیم که اشتباهات هیچ چیز از
ارزش هایمان را کم نمی کند و ما همچنان خودمان
آدم‌ هایی که ما را رنج می ‌دهند ، خیلی اوقات رنج ‌کشیده‌ هایی هستند که از زخم ‌های خودشان نتوانستند عبور کنند .
اروین یالوم
+رنج ها میتوانند از جانب بیرون باشند اما بزرگترین رنج ها را خودمان به خودمان می دهیم !
رنج هایی زاده ی رفتارمان
رنج هایی زاده ی ذهن بیمارمان
رنج هایی برای تنبیه خودمان
رنج هایی برای انتقام
و ...
++مدتی است دچار عزیزی هستیم که سخت رنج مان می دهد . شاید دلیلش همین باشد . نتوانسته است از رنج هایش عبور کند .
سعی میکنیم درک اش کن
نویسنده : اشکان ارشادی 
این آیه خیلی کوتاهه ولی پر از معنی! واقعا دوست حامی نمانده! دل شکستن شده هنر همه! 
بقول شاعر : 
تا توانی دل به دست آر 
                        که دل شکستن هنر نمی باشد 
قوم الظامین نباید باشیم که اگر باشیم نسل‌های خودمان را از بین می بریم. 
چند بیت آخر را حتما بخوانید : 
مقصود خداست با توانایی های خودمان ، خودتان بخوانید.
خیالی بخارایی با دوبیتی ها بخوانید.
زمان ما آهنگران میخواندش! 
ادامه مطلب
جوری بـاش که دوست داری
و راهی را بـرو که حالت را بهتر می کند.
به اینکه دیگران دربـاره تو چه فکری می کنند،
فکر نکن ما اینجا نیستیم که بـاب میل دنیا و دیگران باشیم.
ما آمده ایم تا خودمـان،
تعبیر رویـاهای خودمان، و برای خودمان باشیم
صبح سه شنبه بخیر
[ویدئو ۰:۴۱]
مشاهده مطلب در کانال
اگر بخواهیم با خودمان کمی صادق باشیم، تنها دستاورد ما در زندگی، توسعه‌ی مدل ذهنی‌مان است.
ما بخش عمده‌ای از زمان خود را صرف زنده‌مانی می‌کنیم: درس خواندن، دانشگاه رفتن، شغل پیدا کردن، ازدواج کردن، فرزند دار شدن، رفاه، تامین سرمایه برای بازنشتگی و به جا گذاشتن میراث برای خرید یک گور مناسب و در شأن خودمان، همه از جنس زنده‌مانی هستند.
همه‌ی اینها قرار است انجام بشوند تا
ادامه مطلب
چقدر درد ناک است این مشکل که همیشه برای فرار از دست یک آدم
به آدم دیگری پناه برده ایم .
اعتیاد به آدمها بدترین نوع اعتیاد است !
ریچارد یاتس
+هیچ وقت کسی نمیتواند حالمان را خوب کند اگر نیاموخته باشیم که قبل از آن خودمان حال خودمان را خوب کنیم .
آدم ها حالشان کلهم خراب است . آن وقت تو از این چاله میپری توی آن چاه !!!
++و این اشتباهی است که همه ی ما حداقل یک بار دچار ویروس اش شده ایم . ویروس اعتیاد به آدم ها . بعضی زود خلاص میشوند و بعضی با نشئگی و خماری اش
زندگی سلااااااااامعنوان اولین مطلبم را زندگی سلام گذاشتم تا به تو دوست خوبم نوید بدهم که میشود هر لحظه به زندگی سلامی دوباره داد و غرق در سلامتی و خوشبختی بود اگر یاد بگیریم از هرآنچه خداوند رحمان در اختیارمان قرار داده درست استفاده کنیم و همسو باشیم با طبیعت وجودی خودمان و بیرون از خودمان؛ در واقع کافیست آداب صحیح استفاده از هر آنچه هست را بیاموزیم و به کار ببندیم، آنگاه شاهد بارش معجزه های بزرگ الهی در زندگی مان خواهیم بود.
خودارزشمندی
افرادی هستند که در روابط عاطفی به طرف مقابل میچسبند
و این به خودارزشمندی برمیگردد.
وقتی شریک عاطفی مان را بیشتر از خودمان دوست داریم با مشکلات بزرگی روبه رو می شویم.
باید یاد بگیریم نه تنها از باهم بودن لذت ببریم،بلکه از تنهایی مان هم لذت ببریم.
نه تنها با شریک عاطفی زمان مان را بگذرانیم بلکه یک زمانی را هم به خودمان اختصاص دهیم.
باید یاد بگیریم در روابط عاطفی اول خودمان را دوست داشته باشیم.
اطلاعات بیشتر در کلیپ زیر :
ادامه مطلب
خانمِ شیرزادِ عزیز،این فقط تو نبودی که همیشه همه چیز را با هم اشتباه میگرفتی و بعد هِرهِر میزدی زیر خنده!خیلی از ماها هم تقریباً شبیه تو هستیم و همیشه در زندگیمان چیزهای ساده ای مثلِ:هدف و آرزو ! گَند زدن و تجربه کردن ! عشق و اختلالات هورمونی ! اُمیدواری و فریب دادن به خودمان ! انعطاف پذیری و سُست عنصری را با هم اشتباه میگیریم و بعداً هِرهِر میزنیم زیر خنده !خنده های تلخ...خنده هایی که تلخی اش را فقط خودمان میفهمیم و بَس!
شَک به دوست داشتنی بودنمان و به اینکه آیا به اندازه‌ی کافی، کافی هستیم!
دریغ که میکنند، هر چند سال هم که بگذرد، هر سنی هم که پیدا کنیم، باز شک میکنیم. شک به خودمان، به حرف‌هایمان به تصمیم‌هایمان و به هدف‌هایمان.
دریغ که میکنند، شک شروع میشود.
و آرام آرام دایره‌ی شک بیشتر میشود.
اول به دوست داشتنی بودنمان و بعد به دوست داشتنِ آدمها نسبت به خودمان.
و مدام از خودمان میپرسیم:
آیا واقعا مرا دوست دارد؟
تمام این سرگشتگی‌ برمیگردد به یک سوال اساسی
#نگرانِ حرفِ مردم اگر نبودیممسیرِ زندگیمان طورِ دیگرى رقم میخورددوست داشتن هایمان را راحت تر جار میزدیملباسى را بر تن میکردیم که #سلیقه ى واقعیمان بودآرایشى میکردیم که دوست داشتیمدلمان که میگرفت، مهم نبود کجا بودیم،بى دغدغه اشک میریختیمصداى خنده هایمان تا آسمانِ هفتم میرفتبا پدر و مادرمان دوست بودیمحرفِ یکدیگر را میخواندیم#نگرانِ حرفِ مردم اگر نبودیم،خودمان براى خودمان چهارچوب تعریف میکردیمروابطمان را نظم میدادیمدخترها و پسرهایمان
کالای ایرانی مصرف کنیم. تصمیم بگیریم؛ مؤسّسات بزرگ، خود دولت، دیگران، همه تصمیم بگیرند که از کالای [ایرانی حمایت کنند]. ما تعصّب علیه دیگران نداریم، نمی‌خواهیم دشمنی کنیم؛ ما می‌خواهیم فرزند خودمان، جوان خودمان و کارگر خودمان را وادار کنیم به کار؛ می‌خواهیم او را سرگرم اشتغال کنیم، می‌خواهیم او را از مضرّات بیکاری نجات بدهیم. بیکاری خیلی مضرّات دارد؛ مضرّات اجتماعی دارد، مضرّات امنیّتی دارد، مضرّات اخلاقی دارد، انواع و اقسام مضرّات د
 
 
همه مان بدونِ استثنا داریم پیر می شویم
و به سمتِ پایانِ خودمان می رویم .حواسمان اما نیست ! دل می شکنیم ،
قضاوت می کنیم ، عذابِ جانِ هم می شویم
و خودمان و دیگران را برایِ بیهوده ترین مسایل و چیزها می رنجانیممایی که قرار نیست بمانیم ،مایی که به جرمِ میوه ی ممنوعه ای که
نباید می خوردیم ، تبعیدمان کردند ،از جایی که ندیده ایم ،به جایی که نخواهیم ماند ،و در زمانی که نمی دانیم !کاش کمی بیشتر حواسمان به هم باشدما اینجا به غیر از خودمان ،و خدایِ نا
هو الرزاق
نجوایی شبانه در گوش خدا
با یک حساب سرانگشتی از گذران عمرمان میبینیم که همه مان از سر صبح تا دل شب مثل کره زمین دور خودمان میچرخیم. از این طرف به آنطرف، ازاینجا به آنجا؛ زمین و زمان را زیر و رو میکنیم: برو، بیا، بخر، بخور، ببر، بیار و......
تماااااام این کارها برای این است که همه مان به دنبال زیادتر کردن "سهم" خودمان از این دنیا هستیم. حالا این سهم یا پول بیشترهست، یا شغل بهتر، یا خانه بزرگتر، یا دوستهای فراوان تر، یا تفریح و لذت بیشتر، یا
با نگاه انسان‌شناسانه،از من اگر
بپرسید استادمان چگونه تا انتهای تباهی رفت؛پاسخ من «اعتماد به نفس بیش از حد» است.
نجفی باهوش بود و متاسفانه این را «می‌دانست». همیشه حس عجیبی از کنترلِ کامل بر اوضاع
داشت. همیشه همه‌ی جواب‌ها را می‌دانست. بر قله‌ی هوش و منطق نشسته بود و فکر می‌کرد
آن‌جا جایش امن است. «ولی در این جهان، هیچ‌جا برای فرزندان آدم امن نیست.» دکتر نجفی
بیماری آدم‌های مطمئن را داشت: مطمئن به خودشان،به هوششان،مطمئن به این که این‌
سلام
وقتی جامعه اصرار به نفهم بودن دارد، پس طبیعی است که انفجارات و عربده زدن نَران و ماده گان در چهارشنبه آخر سال نمونه پیشرفت و تمدن تلقی شده و اصرار به قرنطینه و #در_خانه_بمانیم عقب ماندگی تلقی شود
کمی به خودمان بیاییم و کرونا را جدی بگیریم. اگر به خودمان و ملتمان ارزشی قائل نیستیم اقلا به دولت منتخبتان ارزش قائل باشید.
 استقلال اقتصادی داشته باشیم
اگر ما در هجوم اقتصادی هم واقع شدیم که هجوم اقتصادی اسباب این بشود که وابسته به یک کشور دیگری باشیم، این هم یک وظیفه شرعی است که ما باید خودمان را نجات بدهیم. هر که ازش هر کاری می‌آید راجع به #اقتصاد باید بکند. ننشیند یک طبقه [که‌] یک طبقه دیگر بکند. رعیتها کم کاری نکنند. آنهایی که در کارخانه‌ها کار می‌کنند کم کاری نکنند، سستی نکنند✊ما باید کوشش کنیم و اقتصاد خودمان را خودمان اداره بکنیم
امام خمینی(ره) | ۵ دی ۱۳۵
به روزرسانی را که فقط برای انواع بازی ها، نرم افزارها و برنامه های کامپیوتری نگذاشته اند گاهی هم آدم ، باید افکارش را به روز کند!طرز فکرش را ارتقا بدهدحال و هوایش را تازه کند مثلا دور بریزد تمام خاطراتی را که تکرارشان چیزی به جز غم و اندوه  نداردرها کند بعضی وابستگی ها را که حال و روزش را به هم میریزند افسوس ها را غصه ها را نگرانی ها را و تمام تلخی هایی که بوی کهنگی گرفته اندگاهی باید یک گوشه ی دنج نشستزندگی را نو کرد و یک "من" تازه ساختبا با
خانمِ شیرزادِ عزیز،این فقط تو نبودی که همیشه همه چیز را با هم اشتباه میگرفتی و بعد هِرهِر میزدی زیر خنده!خیلی از ماها هم تقریباً شبیه تو هستیم و همیشه در زندگیمان چیزهای ساده ای مثلِ:هدف و آرزو ! گَند زدن و تجربه کردن ! عشق و اختلالات هورمونی ! اُمیدواری و فریب دادن به خودمان ! انعطاف پذیری و سُست عنصری را با هم اشتباه میگیریم و بعداً هِرهِر میزنیم زیر خنده !خنده های تلخ...خنده هایی که تلخی اش را فقط خودمان میفهمیم و بَس!
 
 
یه متن قشنگ از دوست
ما مردم یک روز صبح بیدار شدیم دیدیم همانهایی که تا دیروز چشممان به دستشان بود..که باهاشان نرمش می کردیم قهرمانانه و غیر قهرمانانه....که به روزی افتاده بودیم که چشممان به دهنشان بود....فاش رسمی گستاخ مرد بیابانگرد مجاهدی را زده اند که چهار دهه است ما خوابیم و او به جای ما بیدار است....اصلا یک جورهایی از خودمان داشت بدمان می آمد وقتی زدیم بیرون . زدیم به تشییعش که خودمان را اولا تبرئه کنیم و ثانیا اگر مرد باشیم جامعه را به کنش متقابلی وادار کنیم......
چگونه خودمان باشیم ؟ سوالی که از ابتدای دوران بلوغ ذهن افراد را به خود درگیر می‌کند و تا زمانی که به پاسخ آن نرسند به آرامش درونی دست نمی‌یابند. هر چند صرف دانستن پاسخ کافی نیست و لازم است آن را در زندگی خود به کار ببرید. برای آنکه خودتان باشید در واقع باید اصیل بودن را یاد بگیرید. برخی‌ها به شما می‌گویند «من اصلا نمی‌دانم از زندگی چه می‌خواهم و مجبورم همیشه برای دیگران فیلم بازی کنم». عدم خودشناسی و برای دیگران زندگی کردن، معضل بزرگیست ک
خیلی ساده است.
خودتان آن کار را انجام دهیددر نتورک مارکتینگ افراد برای ما کار نمیکنند و ما رئیس کسی نیستیم که به آنها کاری را بگوییم و آنها هم بگویند چشم و انجام دهند.اگر خودمان کارهای لازم را انجام نمی دهیم، هرگز نباید انتظار داشته باشیم کسی در مجموعه ما آنها را انجام دهد.باید از خودمان شروع کنیم.
ادامه مطلب
بارها افراد خیرخواه و دلسوز گفته‌اند و بنده هم تأیید میکنم که تحریم در موارد بسیاری به سود کشور است، به سود ملّت ایران است، این را افراد دلسوز و علاقه‌مند و مطّلع بیان میکنند. بله، تحریم یک مشکلاتی را ایجاد میکند؛ تحریم مبادلات بانکی، تحریم نفتی و غیره ممکن است یک مشکلاتی را به وجود بیاورد امّا در نهایت به نفع کشور است.یکی از مسئولین کشور میگفت که در یک جلسه‌ی خارجی، یک نفر از سیاستمداران خارجی به ما میگفت آقا! شما در دوران تحریم توانستید
کاری به پیشرفته‌تر بودن یا نبودن جوامع غربی نسبت به خودمان نداریم. واقعیّت این است که آنها به هر حال نسبت به ما تسلّط دارند. راه نجات از این تسلّط چیست؟ پاسخ سنّت‌گرایان مشخّص است: بازگشت به داشته‌های خود و مقابله با داده‌های بیگانه؛ امّا سؤال مهم این است که: مگر ما در ابتدای تسلّط غربی‌ها بر خودمان، از داشته‌های فرهنگ و تمدّن بومی‌مان بیگانه شده و به غربی‌ها گرایش داشتیم که حالا با بازگشت به آن بخواهیم از چنگال غرب خلاص شویم؟؟
موضوع، ک
پدر و مادرمان، تا یک دوره‌ای پدر و مادر ما هستند، و از یک سنی به بعد، ما پدر و مادرِ پدر و مادرمان می‌شویم. 
باید مدام حواسمان باشد که زیاد قند و چربی نخورند، روزه نگیرند، با آن پادرد و کمردردشان کار سنگین نکنند، به جان خانه نیوفتند، و از ساعت قرصهایشان نگذرد. بهانه که می‌گیرند، آرامشان کنیم و لجبازی‌هایشان را نادیده بگیریم. ما با هر «آخ»ای که می‌گویند، هر دندان یا تار مویی که از دست می‌دهند، مجازات می‌شویم؛ بابت جوانی که از آنها مکیدیم
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «شرارت آمریکا به دلایل مختلف بیشتر است، مخصوص این شخصی هم که حالا در رأس دولت آمریکا است، نیست، بلکه سیاستشان این است. به من گزارش دادند که در همین قضایای اخیر، کنگره‌ی آمریکا در سالهای ۹۶ و ۹۷، ۲۲۶ طرح و لایحه علیه جمهوری اسلامی، یا تصویب کرده، یا ارائه کرده! ۲۲۶ طرحِ ضدّیّت و خباثت علیه جمهوری اسلامی. حالا البتّه اینجا من یک گِله‌ای هم از مجلس خودمان بکنم: مجلس شورای اسلامی خودمان چند طرح و لایحه در مقابل خباثتها
گاهی هم اینجوری میشود. نشسته ایم در ملکوت خودمان و حس می کنیم چقدر خوب بوده ایم... چقدر جفا رفته به ما. چقدر سخت گذشته.
در
چنین حالی با خودم بودم. پرسیدم خدا جان! جایی که ایستاده ام صحیح هست؟
گفت: وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ
مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ.
 
+ و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمین خرامان راه مرو که خدا خودپسند لافزن را دوست نمى دارد.
+
خیلی جاها فکر کرده ایم خوبیم...
دروغ گاهی اوقات یک جمله یا حرف نیست. دروغ ممکن است فعالیتی باشد که ما خودمان را مشغولش می کنیم تا برای مدتی از درد و رنج زندگی فرار کنیم. اما این فرار چیزی از حقیقت درد کشیدن ما تغییر نمی دهد، اگر آن فعالیت را حذف کنیم دوباره با حقیقت وجودی مان رو به رو می شویم ما از هر چه هم فرار کنیم از "خود" راه گریزی نخواهیم داشت.
راه حل چیست
راه حل فقط یک چیز است، جستجو کردن درون مان، برای یافتن خودمان. اگر خود حقیقی مان را پیدا نکنیم، در سرگشتگی و حیرت با پای
محصول عمده‌ی دیگر  ماه رمضان، تقواست؛ که فرمود: «لعلّکم تتّقون». «دستی که عنان خویش گیرد»؛ معنای تقوا این است. عنان دیگران را گاهی درست میتوانیم بگیریم؛ اگر بتوانیم عنان خودمان را بگیریم، خودمان را از چموشی، از وحشیگری، از عبور از خطوط قرمز الهی باز بداریم، این هنر بزرگی است. تقوا یعنی مراقبت از خود برای حرکت در صراط مستقیم الهی؛ یافتن علم و معرفت و بصیرت، و بر اساس علم و معرفت و بصیرت، حرکت کردن. 
سلام من دیروز تئاتر شما رادیدم.راستش اول فکر کردم موضوع تئاتر درباره وقایع کربلاست.وقتی وارد سالن شدم فهمیدم موضوع نمایش،کربلای زمان خودمان است.روزهایی که باید به خودمان محک بزنیم که کجای این واقعه هستیم آیا با حسینیم یا خدانکرده مقابل حسین.آیا زرق وبرق و یاتهدیدهای لشکر کفر ما را فریب میدهد.یا با عزم استوار پشت سر رهبرمان میمانیم.کشور ما از این جابرهای گمنام زیاد دارد.همانطور که در نمایش اشاره شد این انقلاب معجزه است.متن کار شما بسیار عا
 
نیروهای خودمان مرتب ارتش عراق را بمباران می کردند. جنگ توپخانه ها بود و شلیک توپ ها گوش آدم را کر می کرد. یک بار هوا پر از هواپیماهای خودی شد ... از دور یکی ار جوان های روستا از کوه بالا آمد. تا به ما رسید، پرسید: «هواپیماهای خودمان را دیدید؟ آن هلی کوپترها را می بینید؟ این هلی کوپترها مالِ خلبانان خودمان شیرودی و کشوری هستند. خلبانان واردی هستند، خدا پشت و پناهشان باشد.»
وقتی کمی نشست، هلی کوپترها بنا کردند به بمباران عراقی ها که در روستای گور
بهترین برخورد با همسر خودشیفته
 
 

 مهم ترین ویژگی افراد خود شیفته خودمحور بودن و خودخواه بودن است‎
 
همه ما خودمان را دوست داریم و بدون اینکه متوجه باشیم سعی می کنیم در هر کاری منافع خودمان را در نظر بگیریم. این موضوع طبیعی است اما مشکل زمانی ایجاد می شود که بعضی از ما بیش از حد به فکر منافع شخصی و نفع خودمان هستیم به گونه ای که نمی توانیم به منافع دیگران هم فکر کنیم و ترجیح می دهیم همه چیز همیشه مطابق میل خودمان پیش برود.
ادامه مطلب
 اما از یادها اگر بپرسید، آنچه بیش از هر چیز با جان آدمیزاد آمیخته خاطرات و رویدادهای کودکی‌ست.
گذشته‌ای که گویی در آن یک نفر دسته‌ی آتاری را گرفته و چپ و راست‌مان می‌کرده. و البته ناگفته نماند گاهی هم عقب و جلو! شاد بودیم. هم خودمان بودیم و هم نه! و اگر هم خودمان بودیم در حقیقت خودمان نبودیم و همان گیمر دسته به دست بود که می‌خواست و نمی‌خواست، می‌دید و نمی‌دید، می‌شنید و نمی‌شنید.
مجیز بگویم؛ "وصل بودیم"...
اما ب حکم تقدیر روزی دسته‌ی گیم
قصه، درست از جایی شروع می‌شود که تعادل زندگی بهم می‌ریزد. کم پیش می‌آید این بهم‌ریختگی، دست خودمان باشد. اما برقراری تعادلِ دوباره دست خودمان است. سرشتِ حقیقی ما در همین بهم ریختگی برملا می‌شود. پایان قصه، رستگاری باشد یا افول، تراژدی یا کمدی؛ این را کنش‌ها و واکنش‌های ما تعیین می‌کنند «هنگام فشار».
این برش را ببینید+
.........................
سلام
 اما از یادها اگر بپرسید، آنچه بیش از هر چیز با جان آدمیزاد آمیخته خاطرات و رویدادهای کودکی‌ست.
گذشته‌ای که گویی در آن یک نفر دسته‌ی آتاری را گرفته و چپ و راست‌مان می‌کرده. و البته ناگفته نماند گاهی هم عقب و جلو! شاد بودیم. هم خودمان بودیم و هم نه! و اگر هم خودمان بودیم در حقیقت خودمان نبودیم و همان گیمر دسته به دست بود که می‌خواست و نمی‌خواست، می‌دید و نمی‌دید، می‌شنید و نمی‌شنید.
مجیز بگویم؛ "وصل بودیم"...
اما ب حکم تقدیر روزی دسته‌ی گیم
خودتان آن کار را انجام دهیددر نتورک
مارکتینگ افراد برای ما کار نمیکنند و ما رئیس کسی نیستیم که به آنها کاری
را بگوییم و آنها هم بگویند چشم و انجام دهند.اگر خودمان کارهای لازم را
انجام نمی دهیم، هرگز نباید انتظار داشته باشیم کسی در مجموعه ما آنها را
انجام دهد.باید از خودمان شروع کنیم.
ادامه مطلب
ما دخترا هیچوقت برای رسیدن به آرزو هایمان منتظر کسی نبودیم هیچوقت خودمان باورمان نشده جنس دومیم ضعیفیم هیچوقت نتوانستیم  خودمان را قانع کنیم بخاطر نگاه کسی توی خیابون نخندیم  لباس های رنگی نپوشیم آزادانه و باشوق روی جدول راه نرویم  ما دخترها تا دلتان بخواهد چیزی هایی که حقمان بوده را نداشتیم  به اسم دختر بودن کار هایی که دوست داشتیم را نکردیم و برای چیزی به نام آبرو خیلی دخترانگی ها نکردیم ولی هنوز دلمان خوش است به گل های روی لباسمان
 به
واقعیت این است که بسیاری از ما، در برهه‌هایی از زمان، درگیر حس‌هایی منفی از این نوع می‌شویم و از خودمان و وضعیتمان گله داریم و نمی‌دانیم که چگونه از حال بد به سوی حال خوب قدم برداریم؛ اما آیا می‌دانید که برای رسیدن به یک حال خوش و فرار از این احساسات منفی، تنها یک دقیقه زمان نیاز است؟ یک دقیقه زمانی که باید به خود اختصاص داد؟ کافی است که یک دقیقه توقف کنید، نگاه کنید و خوب گوش بدهید و سپس از خودتان بپرسید که بهترین کاری که اکنون می‌توانم ا
نگاه کردن به ظاهر زندگی دیگران و تصور اینکه آنها عالی‌ترین شغل و شادترین روابط را دارند یا پول بیشتر و قیافه‌ی بهتری دارند، کار آسانی است، اما این مقایسه‌ها همیشه منصفانه نیستند، زیرا تک‌تک ما انسان‌ها در جایگاه خودمان منحصر به‌ فرد هستیم و استعدادها، ترس‌ها، تمایلات و اهداف خودمان را داریم.
راه‌ها و شیوه‌های کسب احساس شادمانی 
* هرگز از پرسیدن باز نمانیم* احساس ناامیدی را از خودمان دور کنیم.* ضعف‌های خودمان را بپذیریم و نقاط قوت خود را تقویت کنیم.* از مطلق‌گرایی دور کنیم و با خودمان صادق باشیم.* در گذشته زندگی نکنیم و در زمان حال شنا کنیم.* در کمک کردن به دیگران پیشقدم و گذشت داشته باشیم.* مانند کوه استوار باشیم و بیشتر به زندگی‌مان برسیم.* یادگیری را فراموش نکنیم و روی مواردی که کنترل آن‌ها را داریم متمرکز شویم و به هنگام روبر
بحثی بین ما و همکارمان پیش آمده و ناگهان از کوره در می‌رویم و فریاد می‌زنیم. به همسرمان حرف‌هایی می‌زنیم که بعداً قادر به دفاع کردن از آن نیستیم. همه این‌ها، یعنی ما قادر نیستیم وقتی که خشمگین می‌شویم، خودمان را کنترل کنیم و همین ماجرا، ریشه‌ی بسیاری از مشکلات ماست. راه‌هایی برای کنترل این حالت وجود دارد که در ادامه به آن می‌پردازیم.
۱. قبل از صحبت کردن، فکر کنید.
خیلی اوقات براحتی حرف‌هایی می‌زنیم و خیلی زود هم از گفتن‌شان پشیمان می‌
ما از شهر گریخته بودیم و به جنگل پناه آورده بودیم، خزیده بودیم لابه‌لای علف‌ها، توی لانهٔ کلاغ‌ها، میان ریشهٔ درخت‌ها.
ما از شهر گریخته بودیم و به رودخانه پناه آورده بودیم. با موج‌ها همراه شده بودیم. از شیب آبشار سقوط کرده، درحالی که با اولین جوانه‌های درخت گردوی پیر وداع می‌گفتیم؛ جایی در حوالی پیچ دوم رودخانه میان گل و لای گیر کرده بودیم.
ما از شهر گریخته بودیم و به دریا پناه آورده بودیم، به‌سوی دور ترین جزیره‌ها در عمیق‌ترین اقیان
    زهرمار این روزها سوشال مدیاست. داریم راه خودمان را می رویم و غم های خودمان را میخوریم که یهو ناغافل این افعی از ناکجا آباد، نیش به جانمان می زند و زهرش را می پاشد توی رگ هایمان. وگرنه که من داشتم توی دل خودم برای یکی از 2499 بیمار تحت پوششم که مری اش تازگی ها سرطانی شده غصه می خوردم و کاری به کار کسی نداشتم و اصلا خبرم نبود که حالا فلان جای تهران یک پسرک جوان بسیجی 19 ساله شهید شده و اصلا کی بوده و چه شکلی بوده. حالا ولی به لطف این مار خوش خط و خال
شما و تمام کسانی که دوست‌شان دارید، روزی خواهید مُرد ...
تنها بخش کوچکی از چیزهایی که گفته‌اید یا کارهایی که انجام داده‌اید برای تعداد کمی از مردم، اهمیت خواهند داشت، آن هم صرفاً برای یک مدت کوتاه. این حقیقتِ ناخوشایندِ زندگی‌ست. تمام مسائلی که به آن‌ها فکر می‌کنید یا کارهایی که انجام می‌دهید، تنها گریزِ استادانه‌ای از این حقیقت‌اند.
 ما غبارهای کیهانی بی‌اهمیتی هستیم که در یک نقطه‌ی‌ آبی پرسه می‌زنیم و به هم برخورد می‌کنیم. عظمتی
چه ساده بودیمکه باورمان شده بود"از محبت خارها گل میشوند"یادمان نبود که خیلی وقت استکه دیگر ضرب المثل ها اعتباری ندارند!آنقدر یک طرفه محبت کردیمو بی محبتی دیدیم که خشک شدیم،یادمان رفت قبل از هر محبتیبه ظرفیت مخاطبمان توجه کنیم؛و الکی کسی را که ارزش ندارد بزرگش نکنیم’که نتیجه ی این بزرگی میشودحقارت خودمان...بیایید به هم قول بدهیمکه به اندازه ی آدم ها کاری نداشته باشیم،بعضی ها کوچک بمانند بهتر است،و خودمان را زیر سایه پوشالیبی ظرفیت ها دفن ن
ما تنها یک‌بار در این دنیا زندگی می‌کنیم، که آن هم در چشم به هم‌زدنی به پایان می‌رسد. همه‌ی ما به شکل‌های مختلف خودمان را مجبور می‌کنیم در شرایطی که دوستش نداریم بمانیم اما ریسک ِ تغییر را به جان نخریم.
کاش یادم بماند که؛ اگر غذایی را دوست ندارم، از خوردنش دست بکشم.
اگر اسمم را دوست ندارم، با انتخاب ِ اسم جدید از تمام اطرافیان بخواهم مرا آن‌گونه که خودم می‌خواهم صدا بزنند.
اگر شغلم را دوست ندارم، در اولین فرصت نامه‌ی استعفایم را روی می
اینکه دور و بر خودمان را ببینیم یا نبینیم کاملا در اختیار خودمان است . البته دیدن به این معنی است که حس کنیم. وگرنه صرف اینکه ببینیم مورد نظر نیست.
وقتی می بینیم به آن فکر می کنیم و اثرگذار هم خواهیم بود. وقتی نمی بینیم هیچ فکری هم در آن خصوص نمی کنیم.
 
وقتی در جامعه ای افراد نمی بینند آنگاه موثر هم نمی باشند. برای دیدن هم نیاز است که اطلاعات داشت. حتما برای شما نیز بارها اتفاق افتاده است که چیزی را شنیده اید ولی متوجه عمق آن نشده اید نه اینکه آن
 
یکی از تجربه های جالب دوران قرنطینه، کتابخوانی دونفره در خانه ی ما بود. یک کتاب را برمی داشتیم و هر کدام بخشی از آن را برای دیگری می خواند. و البته بیشتر وقت ها جان می خواند، چون صدایش قشنگ تر است. یک کار ِجالبتری هم انجام دادیم؛ از خودمان فیلم گرفتیم. صدایمان را ضبط کردیم و بعدش نشستیم به تماشای خودمان. خودمان را گوش کردیم!! حس ِخیلی عجیبی داشت. لااقل برای من که اینطور بود! انگاری تازه خودم را می دیدم. از چشم دیگری به خانه مان، رفت و آمدمان،
همه‌ی ما به دنبال یک سری از ویژگی‌های خوب در طرف مقابل‌مان هستیم و هر یک از ما معیار‌های خاص خودمان را داریم، اما یک سری از این معیار‌ها تقریبا مشترک‌اند و بیشتر افراد بر سر آن‌ها اتفاق نظر دارند. همه‌ی ما به دنبال یک سری از ویژگی‌های خوب در طرف مقابل‌مان هستیم و هر یک از ما معیار‌های خاص خودمان را داریم، اما یک سری از این معیار‌ها تقریبا مشترک‌اند و بیشتر افراد بر سر آن‌ها اتفاق نظر دارند. بعضی از خصوصیات نیز منفی‌اند و دوست داریم آ
پیش نویس : می خواهم بگویم حرکت کردن گاهی درد دارد. که با داشتن امید (ایمان ، باور) این درد قابل تحمل و گاهی غرور آفرین می شود.
گاهی هدفی در زندگی نداریم - یا هدف شفافی در زندگی نداریم.
انسان هستیم ، خوبیم ، خودمان را دوست داریم ، خطایی هم نکرده ایم که از خودمان دلگیر باشیم. 
که حتی معتقدم که اشتباه کردن بخشی از فرآیند یادگیری است . خوشا بحال کسی که زودتر اشتباهات زیادی را مرتکب شود و البته با هدف یادگیری و نه با هدف گذراندن وقت و یا ...
اما وضعیت موج
ما همه‌مان تنهاییم، نباید گول خورد. زندگی یک زندان است، زندان‌های گوناگون. ولی بعضی‌ها به دیوار زندان صورت می‌کشند و با آن خودشان را سرگرم می‌کنند، بعضی می‌خواهند فرار بکنند، دست‌شان را بیهوده زخم می‌کنند، و بعضی‌ها هم ماتم می‌گیرند. ولی اصل کار این است که باید خودمان را گول بزنیم، همیشه باید خودمان را گول بزنیم، ولی وقتی می‌آید که آدم از گول زدن خودش هم خسته می‌شود.[1]

[1] صادق هدایت، گجسته دژ، از مجموعۀ سه قطره خون.
وقتی برای کشته شدن یک فرد نظامی اون همه ایرانی اومدن بیرون
و فریاد زدن مرگ بر آمریکا
وقتی که این همه جوون ایرانی توی خاکمون کشته شدن
من میگم مرگ بر  خودمون
که با سکوتمون این وضع رو ادامه دادیم
موقعی که بلا سر خودمون اومد و کمکی نبود و صدایی نبود
تازه می‌فهمیم ایرانی یعنی چه
تا بلا سر خودمون نیاد ... هیچ نمی‌فهمیم که چرا
مرگ بر خودمان
 
ما باید مواظب ایران خودمان باشیم.اگر مواظب ایران خودمان نباشیم دشمنان ایران کشور ایران را تصرف می کنند و از بین میبرند.ما باید مثل حاج قاسم سلیمانی شجاع باشیم و با دشمنان ایران بجنگیم. البته از کشورهای مظلوم هم دفاع کنیم مثل حاج قاسم سلیمانی.جلوی داعشی ها از ایران و کشورهای دیگر مظلوم دفاع کنیم مثل حاج قاسم سلیمانی.حاج قاسم سلیمانی کشور های زیادی را از دست داعش نجات داد. مثل لبنان و سوریه و عراق و فلسطین.حاج قاسم درست است شهید شد به دست آمریک
مردم به سه دسته تقسیم می شوند: بد بین، خوش بین و واقع بین ما از کدام دسته ایم؟!تلنـگـــــری به خودمان
✳️در دنیای قضاوت ها، تنها به این نکته توجه می شود که «دیگران بر اساس نظر ما چگونه اند؟»؛
فردی در ترافیک جلوی ما بپیچید «احمق» ما که جلوی دیگران می پیچیم «زرنگ»
کسی جواب تلفن ما راندهد «بی معرفت»ما که جواب ندهیم «گرفتار» 
فرد بلندتر از ما «دراز» کوتاهتر از ما «کوتوله»
همسری که زیاد محبت بخواهد «وابسته»ما بیشتر بخواهیم «بی احساس»
همکار جزئ
"... برای شما و برای تمامی کاستالیایی‌ها فقط یک خطر در کمین نشسته است ، ما ناگزیر هستیم هر روز از خودمان پاسداری کنیم و مواظب خودمان باشیم . روحِ ولایت (آموزش) و نظام ما بر دو اصل بنیاد گرفته است : بر عینیت و عشق واقعی به تحصیل و مطالعه ، و بر پرورش خِرد استغراق و هماهنگی . برای ما متعادل ساختن این دو یعنی عقل و دانش و سودمند و ارزشمند بودن برای نظام ، اصل است . ما علوم و نظام‌ها ، مقررات و پژوهش را ، البته هرکدام بشیوه‌ی خاص خود ، دوست داریم ؛ اما د
کارد بزنند، خونم در نمی‌آید...هر از گاهی یک صیحه‌ای می‌کشم که مگر می‌شود کسی چنین بی‌مهابا بتازد؟ غدبازی‌ام گرفته است و گرنه بجای قورت دادن بغض، می‌گذاشتم اشک‌هایم پایین بیاید..( نمی‌دانم چرا هر وقت دلم می‌خواهد فریاد بزنم، کنارش گریه‌ام می‌گیرد؟ )بگذریم...اینجا چرا دارم این‌ها را می‌گویم؟ سوال بجاییست. هیچ وقت نباید فکر کنیم ما خوبیم، ما برای آدم‌هایی که اطرافمان کافی هستیم... بعد خیال کنیم در بحران‌ها ما همیشه پیششان بودیم... اگر ک
امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدى است. و مسلمانان در یک تشکیلات بزرگ اسلامى رونق و زرق و برق کاخهاى سفید و سرخ را از بین خواهند برد. امروز خمینى آغوش و سینه خویش را براى تیرهاى بلا و حوادث سخت و برابر همه توپها و موشکهاى دشمنان باز کرده است و همچون همه عاشقان شهادت، براى درک شهادت روزشمارى مى‏کند. جنگ ما جنگ عقیده است، و جغرافیا و مرز نمى‏شناسد. و ما باید در جنگ اعتقادى‏مان بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم‏. 
صحیفه امام
اگر شما بخواهید یک لیست از کارهایی که نباید انجام داد تا به محیط زیست آسیب وارد شود تهیه کنید بدون شک تمامی کارهایی که به غلط ما در چهارشنبه سوری انجام می دهیم در آن لیست پیدا خواهد شد. از دود ناشی از آتش زدن پلاستیک و کاغذ و چوب و لاستیک گرفته تا بقایا و زباله هایی که از این شب به یادگار می گذاریم و درست زمانی که از پایان این جشن باستانی ابراز شادمانی می کنیم افرادی برای آنچه ما جشن گرفته ایم باید شبانه روز تلاش کنند تا تنها بتوانند خسارات بصر
//قابل اجرا در تمامی گوشی های اندروید///بیاموزید چگونه هوشمندانه "نه" بگوییمدر
فرهنگ ما، معمولا نه گفتن کار ساده ای نیست. گاهی فکر می کنیم با انتخاب
خودمان در نظر دیگران خودخواه به نظر می رسیم و گاهی خودمان را مسئول زندگی
دیگران می دانیم و می خواهیم نقش فرشته نجات را بازی کنیم.در اغلب
مواقع، گمان می کنیم باید به همه درخواست های دیگران پاسخ مثبت دهیم تا
بتوانیم آنها را در کنار خودمان داشته باشیم و رضایتشان را جلب کنیم اما
چنین تصوری، کاملا ا
امشب شب ضربت خوردن امام ‌علی است. داستانش را همه‌مان بارها شنیده‌ایم. این روزها اما خیلی به آن فکر می‌کنم. امیرالمومنین بود، حاکم حکومت اسلامی بود، شخص اول مملکت و جانشین پیامبر بود. با این حال ابن ملجم خیلی راحت آمد داخل مسجد و هنگام سجده فرقش را شکافت. عجیب نیست؟ با اینکه می‌دانست چقدر مخالف و دشمن دارد، عجیب نیست که هیچ نگهبانی دم در نبود؟ عجیب نیست که بادیگارد و محافظ نداشت؟ اصلا عجیب نیست که خودش شخصا امامت نماز صبح را بر عهده داشت؟ ن
سود سبدگردانی چقدر است؟
آیا اصلا ارزش دارد که سرمایه خودمان را به سبدگردان بسپاریم؟ بهتر نیست آنرا در بانک قرار دهیم و خیال خودمان را راحت کنیم؟شاید سبدگردانی برای شما مفهوم ناآشنایی به نظر برسد اما با خواندن این راهنما از سایت بورسینس و تماس با یک سبدگردان حرفه‌ای کاملا در مورد این موضوع اطلاعات کافی را کسب خواهید کرد.
اگر بخواهیم در یک کلام سود سبدگردانی را بگوییم، سود سبدگردانی متغیر است، چون بورس غیرقابل پیش‌بینی است و نمی‌توان سود
منِ احساساتی را که می‌شناسید... منِ چشم‌های همیشه پر اشک. منِ همیشه نگران. منِ عاشق چشم‌ها. منِ مرده‌ی دوست داشتن و دوست داشته شدن. من را می‌شناسید؟
من همانم که عاشق دید و بازدیدم و لبخند زدن و دست‌ها را به گرمی فشردن. عاشق در آغوش گرفتن و در آغوش حرف زدن. عاشق بیرون رفتن و کمک کردن و قدم زدن...
اما این روزها...  این روزها جور دیگری شده‌اند. هر کدام باید دور خود حصاری بسازیم. حبابی شاید... برویم درون حباب های خود ساخته، به خودمان فکر کنیم و خودمان
پاشو برویم این اطراف دوری بزنیم. مهم نیست چه ساعت روز است و هوا چطور است و نمیدانم باد چه قدر تند و سرد است و فلان و بیسار. برویم و بگذاریم کمی از این حالت تکراری خارج شویم. کمی خلاف همیشه باشیم. و کمی از همه چیزهای مزاحم اطراف دور شویم تا بتوانیم روی فکرهای اصلی‎مان و هدف‎های اصلی‎مان متمرکز شویم. کمی خودمان باشیم و بگذاریم طبیعت ما را در آغوش خود محکم بفشارد.
ما همیشه از مسئولین و دولت و متعلقاتش گله‌مندیم اما غافلیم از اینکه این مسئولین هم از خودمان هستند. و حالا ما که‌ایم؟ ما همان‌هایی هستیم که در شرایط بحرانی ماسک و الکل و مواد ضدعفونی‌کننده را احتکار می‌کنیم و یا اگر احتکار نکنیم آن‌ها را چندین برابر قیمت اصلی‌اش می‌فروشیم. ما همان‌هایی هستیم که می‌رویم داروخانه و می‌گوییم «بیست‌تا الکل بدهید» بدون اینکه فکر کنیم می‌شود کمتر خرید تا بقیه هم بتوانند استفاده کنند. ما همان‌هایی هستیم
یک روز نگاه کردم و دیدم قطره ای نفت نداریم، سوز سردی می آمد. توی کوه، سرما تن را می سوزاند. با خودم فکر کردم که چه کار کنم. نمی خواستم از کسی هم نفت قرض بگیرم. نفت برای همه مهم بود و در آن سرما حکم کیمیا را داشت. رفتم سمت کوه. پارچه ای دور دستم پیچیدم و بنا کردم به چیدن چیلی. صبح بود و هوا سرد. علیمردان را فرستادم تا منقلی از روستای نزدیک بخرد. تا برگشت، چیلی ها را دسته کردم. چوب ها را آتش زدم و زغال که شدند، آنها را ریختم توی منقل و بردم توی چادر گذاش
من و تو هر روز حاج قاسم را می‌کشیم. من و توی حزب اللهی که ادعای مسلمانی داریم باید قبول کنیم ضعیف کار کرده‌ایم. همیشه کم گذاشته‌ایم. اگر امام حسین(ع) هم امروز کشته می‌شد، یک ماه نهایتا برایش گریه می‌کردیم و ناراحت بودیم و پست می‌نوشتیم. بعد از یک ماه که فقط دل خودمان آرام گرفت بر می‌گشتیم به رکود و ادامۀ بی‌راهه‌ای که می‌رفتیم.
ما وظایف خودمان را فراموش کرده‌ایم، هدف‌هایمان را گذاشتیم و بعد دو روز رهایشان کرده‌ایم. برای ما باید حتما حا
بسم الله
 
سه روز رفته بودم تالش.بیرون از دنیا.بالای کوه ها.کلبه ای چوبی که با بخاری هیزمی گرم میشد و نان داغی که همان حوالی
می پختند.انگار رفته بودم به گذشته ی بشریت.بی خیال دنیا و همه چیز.گوشی خاموش درون کیف و رخت و خواب و چراغ نفتی.دست خودم نیست.سخت با زندگی شهری کنار می آیم و نمیتوانم خیلی چیز ها را تحمل کنم.این ها بعد از اینکه از تهران رفتم بدتر هم شد.دیگر حتی حوصله ی تهران را هم نداشتم.بوی زندگی میداد این چند روز برایم.انگار دنیا راهش را از م
تغییر و تحول اینیاگرام
این تغییر و تحوّل دهنده ­ها (که من در این کتاب، آنها را رهایی­ ها و تصدیق کننده­ ها برای هر تیپ شخصیتی نامیده ­ام، چیزی نیستند مگر یک جواب به سؤالی که اغلب از سوی کسانی که جدید با انیاگرام آشنا شده­ اند، پرسیده می­شود:
«اکنون که من تیپ خود را شناختم، با آن چه کار می توانم بکنم؟»

یک جواب مهم این است که فهمیدن تیپ خود به ما کمک می­کند که بیدار و خود آگاه شویم و اگر می­خواهیم از عکس ­العمل ­های غریزی و نسنجیده­ ی خود رهایی پ
سلام.
سوال و حرف‌هایمان زیاد است؛ سوال و حرف‌های من هم. اما نمی‌دانم این چه روزه‌ی سکوتی است که اختیار کرده‌م. هر لحظه در خوف و رجا بودن ادامه دارد، بی‌ آن که امید مستحکمی وجود داشته باشد، مگر آنکه خودمان آن را در ذهن‌هایمان به وجود بیاوریم و از ایستادگی خودمان، دلشان به حالمان بسوزد و نصیبی به ما بدهند. شاید هم واقعا نصیب واقعی‌مان زیاد بود و شد و یک‌هو خیلی شد.
چیزهای نه‌چندان کمی مرا آزار می‌دهند، اما امید و واقع‌بینی‌ام احساس می‌ک
مدتی نبودم و کلید اینجا را به یلدا سپرده بودم. اما حقیقتا امشب بی هیچ دلیلی دلم خواست اینجا بنویسم. اگر از احوالاتم خواسته باشید ملالی نیست جز دوری شما و خستگی و کمردرد! مطمئنا شما از خیلی چیزها خبر ندارید! مثلا خبر ندارید که خستگی ام به خاطر ساییدن کف و دیواره های حمام است و کمردردم به خاطر سه طبقه بالا آوردن یخچال 30 فوت است! یا خبر ندارید خدا دستمان را گرفت و همه چیز را برایمان جور کرد که شب عید در خانه خودمان باشیم و همین الان از خانه خودمان ب
وقتی می‌گوییم زبان فارسی زبان مادری ماست، شاید ذهنمان برود سمت کلاس اول، وقتی یاد گرفتیم بنویسیم: «بـ....ا بـ...ا آبـــ... د..ا...د.» یا وقتی که توانستیم کتابی را خودمان تنهایی ورق بزنیم و بخوانیم، یا زمانی که اولین بار حافظ را به شاخه‌نباتش قسم دادیم و فال گرفتیم تا ببینیم به مراد دلمان می‌رسیم یا نه، یا شاید یاد «بسی رنج بردم در این سالِ سی» فردوسی بیفتیم که احتمالاً تنها بیت یا مصرعی است که از شاهنامه در خاطرمان داریم! شاید هم «سلام» یک هم‌وط
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



 
 
این « درد» به ما نشان می دهد که رابطه ی خودمان با خودمان در«تنهایی مان » چگونه است؟
وچقدر قادریم باخودمان تنها بمانیم؟
وچقدر میتوانیم خودمان را تحمل کنیم؟
این « درد » به ما خودمان را نشان م
سلام. کثافت درونم طغیان کرده و می‌توانم همین حالا با یک تماس تصویری پشت سر خانوم فلانی نزد دوست مشترکمان حرف بزنم و عقده‌های چندین ساله‌ام را خالی کنم. حتی دیشب خواب دیدم که توی خیابان‌هایی شبیه به خیابان‌های تهران که تاکسی‌های مسیر رشت را داشت با هم دعوا کرده‌ایم. روانشناسی، زبانشناسی و جامعه‌شناسی همیشه برایم جذاب بوده‌اند؛ از چرایی‌ها سخن می‌گویند و من عاشق اینم که علت‌ها را پیدا کنم. ما آدم‌ها عاشق دیگران نمی‌شویم، بلکه عاشق
متأسفانه من سواد روایت ندارم که آن‌چه که رفت را جوری برایتان توضیح دهم که حس کنید با ما بودید. با من و پدرم. رفته بودیم کوه و آبی از بالای کوه سراریز می‌شد پایین و آبشاری بالای کوه بود و خودمان بودیم و خودمان. من تنها، خودم و خودم بدون موبایل، بدون این‌که عکسی بگیرم یا فیلمی یا استوری ای یا پست اینستاگرامی یا هرچی. با روسری سبز و سارافون زرشکی و شلوار جینی که از فرط لاغری بعد از افسردگی برایم گشاد شده بود. می‌رفتیم بالا و بالاتر و پدرم مدام می
این ده مورد ویژگی های بچه های طلاق است. بیشتر از همه کدوم اذیتتون میکنه؟
قراره این ده ویژگی رو تبدیل به سِلاح جنگی بکنیم برای زندگیمون! از نقطه ضعفامون نقطه ی قوت میسازیم✌✌

۱.ما دور و بر خودمان دیوار می‌سازیم
۲.ما بیش از حد دلبسته و چسبیده به وسایل‌مان هستیم
۳.ما یکی از والدین را به دیگری ترجیح می‌دهیم
۴.ما از تعهد می‌ترسیم
۵.ما آدم‌های متقلب را دوست نداریم
۶.ما بیش از حد منتقد هستیم
۷.ما از اطلاعات و ارتباطات استقبال می‌کنیم
۸.ما به خواهر
آخر شب بود که برایم یک متن فرستاد.البته یک جوری میگم آخرشب که انگار این روزها روی ساعت زندگی می کنیم.روی تختم دراز کشیده بودم و تا متن تمام شد مثل فنر از جایم پرید.یک حس عجیبی داشت.راست میگفت چقدر بیخیال و با کل غرغر داشتیم بهش نگاه می کردیم.نوشته بود:
اگر جنگ شده بود و کلی موشک توی آسمان ها در رفت و آمد بودند باید برای پناه گرفتن می رفتیم مکان های زیرزمینی مثل ایستگاه های مترو،تونل های زیر زمینی ،با کلی آدم و امکانات عمومی....ولی این روزها یک جن
اگر از شغل تان ناراضی و دلسرد هستید و می خواهید شغل جدیدی پیدا کنید، ابتدا باید ذهنیت درستی در مورد موفقیت خودتان داشته باشید و برای توسعه ذهنیت درست برای شروع مصاحبه توام با اعتماد به نفس و اشتیاق سه روش را بیان کردیم. در مقاله پیش رو سه روش ذکر شده است:             ۱. حلقه های بازخورد منفی را با واگویه مثبت جایگزین کنید. همه ما افکار منفی در ذهن مان داریم؛ افکاری که در آن خودمان را تقبیح می کنیم. ما بدترین دشمنان خود هستیم. خود دوست داشتنی ما ر
 
برای این که اعتماد به نفس داشته باشیم ، با تمام قوای خود زندگی کنیم و در مورد خودمان احساس خوبی داشته باشیم ، چه باید بکنیم ؟باید اعتماد به نفس خود را بازسازی کنیم و این کار را با بهبود بخشیدن عزت نفس‌مان آغاز کنیم . باید یاد بگیریم هر آنچه هستیم ؛  اعم از گذشته‌مان ، اشتباهات‌مان ، بدگمانی‌هایمان ، ضعف‌هایمان و ترس‌هایمان را دوست بداریم حتی بیش از آن که یاد بگیریم خودمان را دوست داشته باشیم ، باید به عشق همچون یک آرمان بنگریم . باید جن
چقدر تعریف های قشنگ قشنگی از زندگی میشنویم!
هرکس یک قاعده وقانونی برای زندگی میگوید یاحتی برای
عشق 
شادی
دوستی
وما هم سرگردان به دنبال تعریف های زندگی
نوشته های نویسنده هارا کپی میکنیم..
مثل آدم های کوری که راه را بلدنیستند
و فقط با اشاره دیگران 
حرکت میکنند...
حرکت میکنیم اما،
همچنان احساس میکنیم
دقیقا انطور ک "باید" یا انطور که درست وعالیست..
زندگی نکردیم!
باید ازاین دستورالعمل ها وراهکارها بگذریم
باید غرق شویم تا راه را پیداکنیم..
بیا غرق ش
ما را برای رقابت تربیت کرده‌اند.
برای ربودن موفقیت از دست هم‌کلاسی.
برای شاگرد اول شدن، برای رتبه‌ی بالاتر در کنکور. برای کنار زدن هم‌کاران به قصد مدیر شدن. برای سبقت‌گرفتن در رانندگی و جلوتر بودن به هر قیمت.
تربیت ما بر مبنای قیاس شکل گرفته است، هر کی زودتر، هر کی بزرگ‌تر، هر کی زیباتر، هر کی پولدارتر و این‌گونه در نهاد ما همواره جنگی نهفته است برای «ترین» شدن.
ما محتاج یک انقلاب تربیتی هستیم. پس فرزندانمان را آن‌گونه که خودمان تربیت نش
پونه مقیمی
شاید زندگی پیدا کردن بخش‌هایی از خودمان در تکه‌تکه‌هایی از یک کُلِ منسجم است. پیدا کردنی که به‌ اندازه‌ی یک عمر طول می‌کشد. و تکه‌هایی که همه‌ جا حضور دارند و فقط کافی است ما در مسیرشان قرار بگیریم. آن وقت اگر هشیار باشیم، شاید بخش‌هایی از خودمان را ببینیم. بخش‌هایی از خودمان را در رابطه‌ها و در آدم‌هایی که تجربه می‌کنیم، در موقعیت‌هایی که قرار می‌گیریم، در فیلم‌هایی که می‌بینیم، در تاریخی که مرور می‌کنیم و حتی در کوچه
بسم الله الرحمن الرحمن الرحیم*
 
فرض میکنیم رفتار ماست که واکنش_منطقی_ دیگران را می سازد؛
پس اگر رفتار من علت باشد،
واکنشی که دریافت میکنم معلول است..
حال آیا اگر سربه هوایانه رفتاری داشتیم و واکنشی که دریافت کردیم سربه هوایی ما را به رخمان کشید و از رفتار خودمان که موجب چنین واکنشی شده خشمیگن شدیم؛باید خشممان را مثل اسپری فلفل به صورت فرد واکنش دهنده بپاشیم؟
حالا که به وقتش در دهان خودمان فلفل نریختیم، بهتر نیست حداقل اینجا سر اسپری فلفل را
قبل از پیوستن به انجمن معتادان گمنام، ما اختیار زندگی خود را کاملاً از دست داده بودیم و دیگر نمی‌توانستیم مانند دیگران زندگی کنیم و از آن لذّت ببریم برای زندگی به چیزی متفاوت نیاز داشتیم و تصور می‌کردیم که آن را در مواد مخدر پیدا کرده‌ایم  برای ما مواد مخدر مهمتر از خانواده، همسر و فرزندانمان شده بود و می‌بایستی آنرا به هر قیمتی به دست می‌آوردیم در این راه به بسیاری از مردم لطمه‌های شدید زده‌ایم اما بیش از همه خودمان را آزار داده‌ایم
ما به دنبال چه هستیم؟! آرزوها کجا می روند؟! چرا فراموش می شوند؟! چرا به آنها نمی رسیم؟! شاید اگر به آرزوی نمی رسیم واقعا طالبش نیستیم. فقط مسکنی هست برای اینکه الان حس خوبی داشته باشیم. اینکه آینده ای خواهیم داشت که دوست داریم. دوست داشتنی که می خواهیم وقتی روی تخت دراز کشیده ایم، در اتاقمان را بکوبد و ما را در آغوش بگیرد! شاید هم واقعا دوستش نداریم، برای این بیان می کنیم که دوستش داریم چون آدم های موفق چنین بیان کرده اند! آدم موفق چه کسی‌ست؟! از
1_ خدا روشکر که این وبلاگ را دارم.وگرنه حرف هایم توی گلویم ته نشین میشد و سیل راه می افتاد.نه میشه توی اینستا حرف زد و نه توی کانال خودش.
2_یکی از نعمت های این بران های سل آسا این بود که فهمیدیم درکنار این همه اقتصاد دان و سیاستمدار و علمای ورزش،کلی مهندس 
آب و باران و سیل هم داریم.از بس این چند روز استوری های جذابی دیدم که به علمم اضافه شد.
3_القصه 
لطفا انگشت های اشاره محترمتان را پایین بیاورید و اینقدر به دیگران اشاره نکنید.از قدیم گفته اند از م
بلند میشوم و می ایستم پشت همان پنجره کوچک؛با همان چشمان نگران.در این شرایط ثانیه ها به واقع دیگر واقعی نیستند؛ارزشمند میشوند و سه برابر به نظر می آیند،تا ابدیت.تو را تا أبدیت نگاه میکنم...
این لحظه را وصل میکنم به همزادش در گذشته ؛به آن همزاد واقعی اش درست ده اسفند و این لحظه ی خیالی خوش بو....
بند به بند همه اش را میاورم جلوی چشمانم.این بار باید درست نگاه کنم،راه برگشتی نمانده،میترسم از خیال خالی شوم و دیگر نتوانم به خاطر بیاورمت.نمیشود ماند.گ
تربیت از عناوین قصدیه نیست. یعنی اثرگذاری افراد بر روی دیگران منوط به این نیست که حتما قصد اثرگذاری داشته باشند. مثلا فرزندان از والدین تاثیرات تربیتی می گیرند و کارهای آنها را سرمشق قرار می دهند،حتی در مواقعی که ممکن است والدین نخواهند یک کار اشتباهشان به ذات فرزندشان راه پیدا کند. اما این اتفاق می افتد. چون تربیت ذاتا اینگونه است. ما خیلی از خلقیاتی که داریم ناخواسته به درونمان راه یافته اند و بدون اینکه خودمان قصد داشته باشیم یا آن طرف مق
«٦١»فَمَنْ‌ حَاجَّکَ‌ فِیهِ‌ مِنْ‌ بَعْدِ ما جاءَکَ‌ مِنَ‌ الْعِلْمِ‌ فَقُلْ‌ تَعالَوْا نَدْعُ‌ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ‌ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ‌ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ‌ ثُمَّ‌ نَبْتَهِلْ‌ فَنَجْعَلْ‌ لَعْنَتَ‌ اللّهِ‌ عَلَى الْکاذِبِینَ‌ پس هرکه با تو،بعد از علم و دانشى که به تو رسیده است،درباره او (عیسى)به ستیز و محاجّه برخیزد(و از قبول حقّ‌ شانه خالى کند)بگو: بیائید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان
سامانه بیان یا همین بلاگ دات آی آر خودمان سامانه ی خوبی است و مثل خیلی از بلاگر های داخلی که درجا زده اند و دلخوش به کاربران زیادشان کرده اند نیست. هنوز دلم می خواهد بیشتر وبلاگ بنویسم دغدغه هایم را بدون ترس از تمسخر بنویسم . 
سیاسی نوشتن هم انگیزه می خواهد هم حوصله من هم فعلا حوصله ندارم . دوست دارم به ادامه تحصیل فکر کنم دوست دارم زبانم را بهبود ببخشم دوست ندارم درجا بزنم . اما انگار تاهل و اشتغال و پدر بودن آن قدر بیست و چهار ساعته هستند که نم
یکی‌ از تکنیک‌هایی‌ که کمک به پاکسازی ذهن ما می‌کند تکنیک هواوپونوپونو است،
 در ۴ قدم خیلی‌ ساده میتوانید این تکنیک را پیاده کنید:
 ۱- من متاسفم
 ۲- من را ببخش و من می‌بخشم
۳- سپاسگزار و قدر دان هستم
 ۴- دوستت دارم❤️
در تک تک این مراحل باید با صدای بلند اقرار کنیم
به ترتیبی که خودمان صدای خودمان را واضح بشنویم و کلمات را احساس کنیم.
یک بار گفتن کافی‌ نیست، باید تکرار کنیم... برای مرحله اول(من متاسفم) مسئولیت هر کاری که کرده ام و به جسم یا رو
آیا می دانید باورهایمان ، احساساتمان را میسازند  احساساتمان ، طرز اندیشه و نگرش ما به این دنیا را شکل میدهند ... و طرز فکرمان ، رفتار و عملکرد ما را میسازند .... پس در نتیجه رفتار ما نتیجه مستقیم باور ما از خودمان و زندگی میباشد .
 رفتارهای ما هرطور که باشند نتیجه باورمان از خودمان به عبارتی تصویر ذهنی از خودمان میباشد
 
باورهای ما به منزله پنجره هایی هستند که ما از طریق آنها دنیا را تماشا می کنیم و برطبق باورمان احساس میکنیم و آن احساس ایجاد شد
روزی باد خسته از جهانگردی در گوشه‌ای از دشت زیر سنگی پنهان شد تا دیگر ابرها ، خورشید ، باران و خدا او را نبینند با خودش حس کرد که دیگر دلش طاقت آوارگی و حیرانی و سرگردانی را ندارد اما نخواست حس غمگین اش را با کسی در میان بگذارد پس از آن ابرها حرکت نکردند درخت برقص درنیامد بال شاپرک نوازش نشد و دنیا پر شد از یک آرامش تکراری،،، همه به دنبال باد می‌کشتند و باد به دنبال خودش به دنبال خانه‌ای برای آرام بودن احساس پیری می کرد  روزها گذشت کم‌کم زیر
انگار هیچ عاشقانه ای به سرانجام نمی رسد... لیلی و مجنون ، فرهاد و شیرین ، رستم و تهمینه... داستان بیژن و منیژه وخسرو و شیرین را کنار بگذار.
 
 
خودمان را هم ببین...
این خودمان های گم شده را میگویم...
تو کشوری دیگر و من...
اینجا ایران است... همسایه صدایم را می شنوی؟
راستی دیروز در کوچه مان دیدمت...
بگو که باز گشته ای تا بمانی...
بگو نمی روی به آن دیار فانی...
بگو پاییز را درکنار من به عاشقی سپری خواهی کرد...
بگو... بلند تر بگو... دلم را برای عطر چارقدت تنگ نکن...
مهم نبود که دستمال هایمان برای همیشه زیر درخت آلبالو گم می شد و کسی خبر نداشت، مهم نبود که گاهی وقت ها هیچکس نبود که بهمان بگوید خونه ی خاله از کدام طرف است و توی تنهایی بغض می کردیم و از خودمان می پرسیدیم از این طرفه یا از اون طرفه ؟مهم نبود که تمام تابستان از استرس فراموشی جدول ضرب مجبور شده باشیم مدام با خودمان خانه ی هشت و نه را تکرار کنیم و برای کفتر های خانه ی عمه نزهت دانه بپاشیم. مهم نبود که نمی توانستیم مژه هایمان را از چشم هایمان بیرون

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها